من یک اشراف راده در آستانه نابودی هستم برای همین استاد شدن جادو رو امتحان میکنم (Im a Noble on the Brink of Ruin So I Might as Well Try Mastering Magic)
من که از مهمانی قهرمان تبعید شدم تصمیم گرفتم زندگی آرامی در روستا داشته باشم (Banished from the Heros Party I Decided to Live a Quiet Life in the Countryside)